عکس پروفایل مرگ درپورتال جامع فرانیازفراترارنیازهرایرانی
عکس پروفایل مرگ
روز مرگم اشک را پیدا کنید
روی قلبم عشق را پیدا کنید
روز مرگم خاک را باور کنید
روی قبرم لاله را پرپر کنید
خانه را وقف نیلوفر کنید
پیکرم را غرق در شبنم کنید
روز مرگم دوست را دعوت کنید
بعد مرگم خنده را سر کنید
رفتنم را ای دوستان باور کنید
عکس پروفایل مرگ
مرگ من روزی فرا خواهد رسید در بهاری روشن از امواج نور در زمستانی غبار آلود
و دور یا خزانی خالی از فریاد و شور مرگ من روزی فرا خواهد رسید
روزی از این تلخ و شیرین روزها روز پوچی همچو روزان دگر سایه ای ز امروز ها ‚ دیروزها دیدگانم همچو
دالانهای تار گونه هایم همچو مرمرهای سرد ناگهان خوابی مرا خواهد ربود من تهی خواهم شد
از فریاد درد می خزند آرام روی دفترم دستهایم فارغ از افسون شعر یاد می آرم
که در دستان من روزگاری شعله میزد خون شعر خاک میخواند
مرا هر دم به خویش می رسند از ره که در خاکم نهند آه شاید عاشقانم نیمه شب گل به روی گور غمناکم نهند
بعد من ناگه به یکسو می روند پرده های تیره دنیای من چشمهای ناشناسی می خزند
روی کاغذها و دفترهای من در اتاق کوچکم پا می نهد بعد من، با یاد من بیگانه ای در بر آینه می ماند
به جای تار مویی نقش دستی شانه ای می رهم از خویش و می مانم ز خویش هر چه بر جا مانده ویران می شود
روح من چون بادبان قایقی در افقها دور و پنهان میشود
می شتابند از پی هم بی شکیب روزها و هفته ها و ماهها چشم تو در انتظار نامه ای خیره میماند
به چشم راهها لیک دیگر پیکر سرد مرا می فشارد
خاک دامنگیر خاک بی تو دور از ضربه های قلب تو قلب من می پوسد
آنجا زیر خاک بعد ها نام مرا باران و باد نرم میشویند
از رخسار سنگ گور من گمنام می ماند به راه فارغ از افسانه های نام و ننگ
عکس پروفایل مرگ درپورتال جامع فرانیازفراترارنیازهرایرانی
عکس پروفایل مرگ
مرگ من روزی فرا خواهد رسید در بهاری روشن از امواج نور در زمستانی غبار آلود و دور یا خزانی خالی از فریاد
و شور مرگ من روزی فرا خواهد رسید روزی از این تلخ و شیرین روزها روز پوچی همچو روزان دگر سایه ای
ز امروز ها ‚ دیروزها دیدگانم همچو دالانهای تار گونه هایم همچو مرمرهای سرد ناگهان خوابی مرا خواهد ربود
من تهی خواهم شد از فریاد درد می خزند
آرام روی دفترم دستهایم فارغ از افسون شعر یاد می آرم
که در دستان من روزگاری شعله میزد خون شعر خاک میخواند مرا هر دم به خویش می رسند
از ره که در خاکم نهند آه شاید عاشقانم نیمه شب گل به روی گور غمناکم نهند بعد من ناگه به یکسو می روند
پرده های تیره دنیای من چشمهای ناشناسی می خزند روی کاغذها و دفترهای من در اتاق کوچکم پا می نهد
بعد من، با یاد من بیگانه ای در بر آینه می ماند
به جای تار مویی نقش دستی شانه ای می رهم از خویش و می مانم
ز خویش هر چه بر جا مانده ویران می شود روح من چون بادبان قایقی در افقها دور و پنهان میشود می شتابند
از پی هم بی شکیب روزها و هفته ها و ماهها چشم تو در انتظار نامه ای خیره میماند
به چشم راهها لیک دیگر پیکر سرد مرا می فشارد خاک دامنگیر خاک بی تو دور از ضربه های قلب تو قلب من می پوسد
آنجا زیر خاک بعد ها نام مرا باران و باد نرم میشویند از رخسار سنگ گور من گمنام می ماند
به راه فارغ از افسانه های نام و ننگ
عکس پروفایل مرگ درپورتال جامع فرانیازفراترارنیازهرایرانی