دانلود رمان صدای بارون ، عطر نفسهات
دانلود رمان صدای بارون ، عطر نفسهات در پورتال جامع فرانیاز فراتر از نیاز هر ایرانی
سرتیتر های مهم مقاله
دانلود رمان صدای بارون ، عطر نفسهات ,امروز در فرانیاز برای شما رمان عاشقانه ای قرار دادیم
امیدوارم از این رمان خوشتان بیاد و از آن لذت ببرید. با صدای بارون ، عطر نفسهات همراه باشید.
دانلود رمان صدای بارون ، عطر نفسهات
امروز در فرانیاز برای شما رمان عاشقانه ای قرار دادیم امیدوارم از این رمان خوشتان بیاد و از آن لذت ببرید.
رمان صدای بارون عطر نفسهات با قلم هاوین امیریان با محتوایی عاشقانه را برای شما به همراه خلاصه داستان و ۴ فرمت مختلف در سایت قرار دادیم
امیدوارم که مورد پسندتان واقع شود .با فرانیاز همراه باشید
زیرا ما پاسخگوی همه سلیقه ها با بهترین قلمها ها هستیم .
دانلود رمان صدای بارون ، عطر نفسهات
نویسنده : هاوین امیریان
تعداد صفحات : ۷۴۲
ژانر : عاشقانه
خلاصه رمان :
دو تا دختر جوون … که دنیاشون … افکار و احساساتشون از جنس خود ماهاست… اصلا … اصلا شاید یکی از دو نفر ،
خود ماباشیم … این وسط … هر کدوم از این دو گل دختر مشغول زندگی مخصوص خودشونن ..
با همه ی فراز و نشیباش … بگو بخندا و گریه هاش … با غم ها و شادیاش …
و اتفاقایی کاملا ساده … یه زندگی عادی و قابل لمس … یکی مشغول چیدمان زیبای دکورزندگیشه
و اون یکی … تازه شروع قصه ی زندگیشه …
صفحه ی اول رمان:
-: کیمیا بده من ببرم بالا بخوابونم
اینجا سر و صداست نمی تونه بخوابه
طفلک داره اذیت میشه ، گناه داره،
کیمیا: آخه زحمتت میشه،
-: نه دیوونه این چه حرفیه؟
گوشیمم مونده خونه باید برم بیارمش
این نی نی رو هم می ذارم تو اتاق بخوابه هر از گاهی برو بهش سر بزن
کیمیا: فدات شم مرسی…
با لحن بچگونه ، در حالی که داشتم غزاله رو آروم بغل می گرفتم گفتم
-: خااادش میشه
غزاله خودشو تو بغلم جا کرد
به محض مستقر شدنش تو آغوشم سرشو گذاشت روی شونه ام
طفلک مست خواب بود و کلافه از اینهمه سر و صدا
-: کیمیا روسریِ منو بکش جلوتر
خندید و روسریمو روی سرم مرتب کرد
کیمیا:امان از دست این شوهر غیرتیت
خندیدم،
-:اون که جا خود داره ولی مهم تر از آقامون اون بالاییه
صفحه ی اول رمان:
کیمیا: برو زبون دراز بیرون رفتم و پله ها رو یکی یکی بالا می رفتم
آروم و با دقت، دست کوچولوی غزاله رو تو دست گرفته بودم و می بوسیدم
-: نی نی کوچولو تپلیه من
یکم تو بغلم جا به جاش کردم
-: تپل شدیاا خاله
کلید رو از جیبم بیرون کشیدم و در خونه رو باز کردم
در حالی که کاملا مواظب غزاله بودم، داخل شدم،
دستم رو گذاشتم پشت غزاله و در رو آروم با پام بستم
راه افتادم سمت اتاق خوابمون
غزاله رو گذاشتم درست وسط تخت و روش رو با یه پتوی مسافرتی کشیدم
توی هال دو تا آباژور روشن بود، یکیش کنار تلویزیون بود
نسخه PDF به صورت کامل
حجم : ۲٫۵۹ مگابایت
نسخه ePub برای آیفون و آندروید و …
حجم : ۲۲۱ کیلوبایت
نسخه اندروید با فرمت Apk
حجم : ۷۸۹ کیلوبایت
نسخه جاوا با فرمت Jar – کتابچه
حجم : ۸۳۳ کیلوبایت
منبع : رمان فوریو
برای این نوشته 0 نظر ثبت شده است